مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سرمان گرمِ عطش بود، که باران آمد ابر رحـمـت به سر خـاک بـیـابان آمد کنج این خـلوتِ سرمازده میلـرزیدیم که نـگـاه تـو به امـداد زمـسـتـان آمـد تـلـخـیِ کام همه با دَم تو شـیـرین شد تا به لبـها عسلِ ذکر "حسن جان" آمد تا فـضای دهـن از نام همه خـالی شد گـلِ ذکـر تو به مـهـمـانـیِ گـلـدان آمد تا که دیـدند گـدای تـوأم و خاک نشین دیـدم از سمت تو قـالـی سـلیـمـان آمد افتخار است، که در خانۀ تو پادریام همه جا جار زدم خاک درِ عسکریام ای که قلبم شده با عشق تو آرام، سلام به شما میدهد این سائل گـمنام، سلام به شکـار دل من آمـدی و صیـد شـدم پس به تو میدهم اینجا وسط دام، سلام آمدی میکـده را مست قـدومت کردی همنـوا با لب ما داده به تو جام، سلام گرچه بین قفس انداختنت؛ اما بعد ... به شما داد همان شیر، که شد رام، سلام حسرت روی تو را داشت، ولی هر شب و روز داد کعـبه به تو با جامۀ احـرام، سلام عشق ما پای قدوم تو سر انداختن است کارمان پیش نگاهت سپر انداختن است حـاضـرم نـذر نگـاهـت بـدهـم دنیا را تا که شـایـد بـدهـی راه، تـو آقـا ما را بـرگـۀ نـوکـریام را نکـنی تا ... آقا ! دارم امّیـد، که رویـش بزنی امضا را گم شدم از نظر خلق، به عشق تو فقط تا نـشـانـم بـدهـی گـنـبــد ســامــرّا را کاش یک شب بشوم خادم صحن حرمت تا که جـارو بکـشم خاکِ کفِ آنجا را میدهم قول، اگر زائر صحن تو شدم بکـنـم نـوکـری تـک تـک زائـرها را با دعاهای تو و حضرت هادی پدرت کاش یک روز، بیایم حرمت با پسرت تو دعـا کن که دعـاها به ثـریـا بـرسد تا که امـر فـرج از عـالـم بـالا بـرسـد مستـجـاب است دعـاهای تو حـتماً آقا پس بخواه آخر این قصه به فردا برسد آه، یعـقـوب، بکـن رحـم به کنعـانیها تو دعا کن که مگر یوسف زهرا برسد جسم بیروح همه منتظر هوی شماست کاش بر پیکـر این قـوم، مسیحا برسد تو دعا کن که پس از این همه یلدای فراق صبحِ موعودِ خدا؛ روزِ خوشِ ما برسد بـانـی اصـلـی مـیــلادِ گـلِ لـبـخـنـدت سال بعدی بشود کاش، خودِ فـرزندت |